یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۴۷

۱

چون به مصیبت از ازل رفت همی قضای من

چیست مصیبت دگر ساز طرب برای من

۲

ز ابروی و قد دلستان دام منه که بس مرا

نیزه آسمان گذر تیغ جهانگشای من

۳

خصم به جامه جدل قاسم و خلعت طرب

مغفر مرگ تاج من ثوب کفن قبای من

۴

زین بر خویش خواندنت شاد نیم به دوستی

سوی عدو به خشم ران خواهی اگر رضای من

۵

خط چو خضاب و مشعله بر سر چنگ و حجله کش

کز در ساز خرمی بس بود این بجای من

۶

بزم زفاف قتلگه نای جدل نوای نی

شمع شرار آه دل خون گلو حنای من

۷

بوسه رنج کاه من کوب خدنگ جان شکر

برق سنان دل گزا خنده جان فزای من

۸

با غم سوگ کشتگان از من و سور خرمی

بزم نشاط من شود غمکده عزای من

۹

نعش و فاسرشتگان ساخت به دشت پشتگان

زنده من ای عجب مبر نام من و وفای من

۱۰

غیر کهن خلاف زد راه من از وصال تو

عذر فراق من بنه یار نو آشنای من

۱۱

رفتم و دور از آن مژه وان خم زلف عنبرین

تیر هلاک و چشم من چنبر مرگ و نای من

۱۲

جانب پهنه وغا چشمی و چشمی از قفا

بزم زفاف و روی من رزم مصاف و رای من

۱۳

گر نه فنا در آن بقا ور نه عدم در آن وجود

آه من و وجودم من وای من و بقای من

۱۴

غیر به قصد جان من من به خیال خون او

کفر مبین ودین مگو تا چه کند خدای من

۱۵

والی تیره نامه را زآن کف و خامه کرم

عذری و صد عطای تو خطی و صد خطای من

تصاویر و صوت

نظرات