یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۷

۱

درفش افتاد عباس جوان را

فلک داد ای فلک داد

علم شد رایت ماتم جهان را

فلک داد ای فلک داد

۳

مرا با رنج این سوک روان کاست

نه تنها انس و جان خاست

که دل مانوس غم گشت انس و جان را

فلک داد ای فلک داد

۵

زمان تا بر زمین این فتنه انگیخت

مصیبت خاک غم بیخت

بسر بر هم زمین را هم زمان را

فلک داد ای فلک داد

۷

در این ماتم کش انده جاودانی

نشاط زندگانی

تبه شد پادشه تا پاسبان را

فلک داد ای فلک داد

۹

زمین را آسمان بر خاک بنشاند

به سر خاکستر افشاند

زمین بر ساز ماتم آسمان را

فلک داد ای فلک داد

۱۱

از این آباد و ویران بام تا در

خرابت خانه بر سر

شرف بر صدر جستی آستان را

فلک داد ای فلک داد

۱۳

به روباهان دهی سرپنجه شیر

سگان را دست نخجیر

ز شاهین لقمه سازی ماکیان را

فلک داد ای فلک داد

۱۵

به خاک و چرخ از این هنجار یغما

کنی تا کی مدارا

رها کن اشک و رخصت ده فغان را

فلک داد ای فلک داد

تصاویر و صوت

نظرات