
یغمای جندقی
شمارهٔ ۱۶
۱
گرنه در شکوه بود ز آن دولب شکرخند
کاغذین جامه به خود از چه برآراسته قند
۲
آن نه سرو است که سر می کشد از غایت ناز
در چمن ها شده آوازه قد تو بلند
۳
هست فرقی که میان تو و خورشید این است
کو همی تابد از شیر و تو از پشت سمند
۴
مجلس زلف تو جائی است کز آن مجنون را
نتوان برد سوی حجله لیلی به کمند
نظرات