یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۳۹

اگر مستفسر احوالم باشی روزم از تراکم ظلمت مهجوری نمونه شب است، و جانم دور از جان عزیزت مجاور لب. نه در وثاق به علت تنک سرمایگان اخلاف، برگ نشاط و سرور دارم و نه در اسواق معاشرت این هیچ کسان مختلف الاوضاع ساز انبساط و... با چنین خانه سقی الله دوزخ، با چنین خلق عفی الله ابلیس. دلم از زخمه زخم حوادث ریش و خاطرم ازین عمر ناگوار راضی به مرگ خویش. با وجود این فراخنای وسیع الفسحت گیتی به تنگم، و از فرط تنهایی در مدینه المومنین چون مسلمان در دیار فرنگ:

۲

به هرکه می‌نگرم رخ نمی‌کند سویم

میان این همه بیگانه آشنایی نیست

بالجمله از زندگانی ملولم و آرزومند زاویه خمول، خوشا آنان که از این گریوه پر خطر بار رحلت بستند و از شامت صحبت مشت غر زن به سلامت رستند. نمی دانم تو در چه کاری و به کمند ناملایم کدام سلسله گرفتار. اقوال و افعال پر و پوچ خرهای اصطبل عالم شهوات برهمزن بساط فراغ است، یا در موانست آدم منشان فرشته خویت باده جان افزای خرمی در ایاغ، اگر فی الواقع ذریه جناب آدم این خران و زادگان رحم محترمه حضرت حوا این غران اند، عذر شیطان در عدم سجده مسموع است و آخرت باین واسطه که سلسله سلسله را به داراالبوار خلیع العذار زنجیر کشان برده و ... و مغفور:

۴

به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل

به خداوندیشان خط غلامی دادم

۵

خاک تن، باد روان، آب بقا آتش جان

بی تکلف به فدای ره ایشان بادم

۶

پس از آن چند نفرگاه به زرگاه به زور

به همان شیوه که در فن جماع استادم

۷

به نعوظ شتر وایر خر و ضربه گاو

مرده و زنده هفتاد و دو ملت گادم

آری به جواب تعلیقه جات سرکاری روی من سیاه است و خاطرم معترف به گناه مجاری حالات سلامتی را مفصلا مرقوم که مایه انبساط خاطر مودت ملزوم خواهد بود.

تصاویر و صوت

نظرات