
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۶
۱
باز بر جانم فراقت پادشاهی میکند
وآنچ در عالمکشی کرد از تباهی میکند
۲
شهر صبرم تا سپاه هجر تو غارت زدند
با من آن کردی که با شهری سپاهی میکند
۳
بیگناهم کشت عشقت وای اگر بودی گناه!
حال چون بودی چو این در بیگناهی میکند؟
۴
چشم تو دعوی خونم کرد و ابرو شد گواه
کژ چرا شد گرنه میلی در گواهی میکند
۵
در غمم گفتی: صبوری کن! بلی، شاید کنم
هیچ جایی صبر اگر بیآب ماهی میکند
۶
بر ظهیر این غصه کمتر نه که طبع او ز نظم
بر سپهر مهر مدح شاه ماهی میکند
۷
شهریار شیر کینه نصرت دین بیشکین
آنک شمشیرش ز شیران کینهخواهی میکند
تصاویر و صوت

نظرات
امیرالملک