
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۸
۱
من که هرشب با خیالت دیده در خون میکشم
حاش لله! بار عشق دیگران را چون میکشم؟
۲
گر چو گردونم بگردانی به گرد این جهان
در سرآبم گر چو گردون ناله بر گردون میکشم
۳
ور درون جان من چیزی بود جز عشق تو
دست گیرم جان خود را زان میان بیرون میکشم
۴
چون ظهیری از غم عشقت ندارم دست را
چون شفق پا تا گریبان، دامن اندر خون میکشم
نظرات
علی احمدی