
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۹
۱
گر سر کیسه وفا بندی
در دُرج سخن چرا بندی؟
۲
روی هجران چنان ندانی خوب
کش جفا نیز بر قفا بندی؟
۳
لاشه لنگ دل ضعیف مرا
چند بر آخور جفا بندی
۴
چشم بیگانگی گشادستی
تا دعا بر من آشنا بندی
۵
ماه نوشینی ار کُلَه بنهی
سرو سیمینی ار قبا بندی
۶
کمری لعل از اشک می سازم
کت میان نیست بر کجا بندی؟
۷
نخورم آب بی غمت گرچه
در دلم آتش بلا بندی
۸
سر جانم به سنگ غم مشکن
جهد کن تا شکسته را بندی
۹
بر سر من قضای بد غم توست
تو چرا جرم بر قضا بندی؟
نظرات