
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۱۰۵
۱
ایا شهی که گرفته ست زیر شهپر حفظ
همای دولتت از اوج ماه تا ماهی
۲
برید صیت تو در قطع ساحت عالم
قبول می نکند و هم را به همراهی
۳
رود زسهم تو سوی عدو خدنگ چنانک
ز جان خسته دلان ناله سحرگاهی
۴
چو آدمی و پری جمله یک زبان شده اند
که در زمانه طغانشاه را سزد شاهی
۵
من از جناب تو جای دگر روم به چه عذر؟
مباد کس که ازین حال یابد آگاهی
۶
کیم قبول کند یا که بشنود سخنم
چو داد من ندهد دولت ظغانشاهی
۷
وگر ضرورتم از شهر می بباید رفت
چنانک نه حشری باشم و نه درگاهی
۸
بجز مثال مرا مرکبی دگر باید
که برنشینم و سهل است این اگر خواهی
نظرات