
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۱۶
۱
پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین
تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است
۲
به گرد موکب قدرت نمی رسد گردون
که در میانه مسافت هزار فرسنگ است
۳
به ساعتی شکند رُمح تو طلسم عدو
به پیش معجز موسی چه جای نیرنگ است؟
۴
ز بس خسیسی در پهلوی مخالف تو
گمان مبر که به جز خنجر تو را رنگ است
۵
تو آن شهی که ز بیم سنان سر تیزت
رخ سپهر چو روی سپر پر آژنگ است
۶
زمانه پای رکابت ندارد اندر جنگ
از آن عنان مرادت همیشه در جنگ است
۷
به حکم آنک من از خاک درگهت دورم
ز غصّه هر نفسم با زمانه صد جنگ است
۸
مجال عذر فراخ است ازین جهت لیکن
زبان نطق ندارم که وقت بس تنگ است
۹
حدیث لنگی اشتر به عذر می شاید
اگر به نکته نگیری که عذر هم لنگ است
۱۰
تو را بقای ابد باد در نکو نامی
که ملک و دین را از نام دشمنت ننگ است
نظرات