ظهیر فاریابی

ظهیر فاریابی

شمارهٔ ۲۷

۱

سپهر فضل و جهان هنر رضی الدین

تویی که همت تو هست با فلک همزاد

۲

تو آنکسی که ببیند طلیعه حزمت

کمین آتش موهوم در دل پولاد

۳

به خدمت تو درین چند روز بیتی ده

نوشته بودم و احوال خویش داده به یاد

۴

مگر به چشم رضا ننگرید رای رفیع

که هیچ گونه به تشریف من مثال نداد

۵

ولیکن از راه انصاف دور نتوان بود

درین معامله الحق مرا خطا افتاد

۶

بضاعتی نبود شعر خاصه گقته من

که پیش چون تو بزرگی توان به تحفه نهاد

۷

کسی که قطره شبنم به پیش ابر برد

چو خاک باشد بنیاد سعی او بر باد

۸

تو را که چشمه آب حیات در دهن است

کجا به جرعه نقش سراب گردی شاد

۹

گهی که گیسوی خود را گره زند رضوان

سزد که یاد نیارد ز طره شمشاد

۱۰

ولیکن از سر تصدیق وعده کرمت

سزد که جان خراب مرا کند آباد

۱۱

به صد شکم امل من شده ست آبستن

ز وعده تو ندانم که تا چه خواهد زاد

۱۲

چو گفتم آن گره بسته زود بگشاید

گره به صد شد و یک جو از آن گره نگشاد

۱۳

تو کار من ز کرم گر بسازی و گرنه

همیشه پیش تو اسباب عیش ساخته باد

۱۴

به دست من نبود جز دعا که می گویم

به غیبت و به حضورت که ایزدت بدهاد

۱۵

هزار بنده همه سر و قد و سیمین بر

که تا یگان و دوگان در طرب کنی آزاد

تصاویر و صوت

دیوان ظهیر الدین فاریابی به اهتمام امیرحسین یزدگردی - طاهر بن محمد ظهیر فاریابی - تصویر ۱۹۲

نظرات