ظهیر فاریابی

ظهیر فاریابی

شمارهٔ ۴۲

۱

ای گشته جهان جان ز مدحت

همچون لب دلبران پر از قند

۲

چون ابر و گل ست ظلم و انصاف

در عهد تو این گری و آن خند

۳

یک روز به شب نشد که گردون

از هیبت تو سپر نیفکند

۴

من بنده که خاطرم نهالی ست

در باغ ثنای تو برومند

۵

بی برگی اگر چه گفتنی نیست

یکبارگیم ز بیخ بر کند

۶

فریاد مرا ز روزگار ست

تا چند ز روز گار تا چند

۷

ای مادر روزگار هرگز

تازاده به از تو هیچ فرزند

۸

تو وارث ملک روزگاری

در عهده توست قطع و پیوند

۹

از دست حوادثم برون کن

بدنامی روزگار مپسند

تصاویر و صوت

دیوان ظهیر الدین فاریابی به اهتمام امیرحسین یزدگردی - طاهر بن محمد ظهیر فاریابی - تصویر ۱۹۹

نظرات