
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۴۶
۱
عماد دولت ودین صدر و پیشوای جهان
تویی که بزم تو را ماه نو پیاله شود
۲
ز ابر دیده چو باران اشک بدخواهت
به لب رسد ز نفسهای سرد ژاله شود
۳
مرا ز شادی جاه تو هر زمان باری
ز خنده لب چو گل و روی همچو لاله شود
۴
چو از حواله شمس طبیب یاد آرم
ز غبن و غصه همه خنده هام ناله شود
۵
هنوز آنقدری باقی ست و می ترسم
از ان که باقی عمرم درین حواله شود
۶
دو روزه را تب خادم بود اگر بدهی
وگرنه از پی این وامهای حاله شود
۷
امید من به تو یک ماهه بیش نیست و هنوز
هزار سال بزی تا هزار ساله شود
تصاویر و صوت

نظرات