
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۶۴
۱
خدایگان جهان شهریار دریا دل
توراست دست گهر بخش و لفظ لؤلؤ پاش
۲
بر اسمان و زمین دست مطلق است تو را
که از وظیفه جود تو یافتند معاش
۳
گهی به پنجه هیبت دل جهان بشکن
گهی به ناخن قدرت رخ فلک بخراش
۴
تویی که باد صبا در جهان نیارد کرد
نسیم عارض گل بی جواز حکم تو فاش
۵
مکارم تو چنان عام گشت در عالم
که در سخای تو با من برابرند اوباش
۶
به روی مدح برون بردم این شکایت حال
اساس مظلمه ای می نهم تو حاکم باش
۷
مرا که باز سپیدم سزد که بسته شود
ز آفتاب لقای تو دیده چون خفاش؟
تصاویر و صوت

نظرات