
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۶۹
۱
ای مثال تو را زمین و زمان
کرده از راه امتثال مثول
۲
دولتت را فتور ناممکن
حشمتت را زوال نامعقول
۳
گشته پیش تو رام و آهسته
فلک تند و روزگار عجول
۴
بر رخ آفتاب دولت تو
آسمان نانهاده داغ افول
۵
در دلت نور کبریای خدای
بر تنت فر معجزات رسول
۶
کرده بر وفق رای افلاطون
روح لقمان به قالب تو حلول
۷
قلمت روز و شب کشان در پا
طره جعد و گیسوی مفتول
۸
من بدان عزتی که نفس مراست
گشتم از خدمت ملوک ملول
۹
سخن فضل می نیارم گفت
زانک او شعبه ای بود ز فضول
۱۰
حاصل الامر مدتیست که نیست
بر در کس مرا خروج و دخول
۱۱
ار چه ماندم بر آستانه تو
متردد میان ردّ و قبول
تصاویر و صوت

نظرات