
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۸۵
۱
خداوندا تویی کز روی رفعت
سپهرت تخت زیبد،مِهر،گَژزَن
۲
گرفت از گلستان لطف و نطقت
همه روی زمین گلزار و گلشن
۳
جهان را آن عمارت داد عدلت
که از سهو و خطا معصوم شد ظن
۴
برای کارزار دشمن تو
که چرخش خصم باد و طبع دشمن
۵
گهی از غنچه سازد دهر پیکان
گهی در آب پوشد باد جوشن
۶
اگر من بنده محرومم ز صدرت
روا باشد که اهل آن نیم من
۷
ولیکن قصه تشریف شرط است
مرا بر رای اعلی عرضه کردن
۸
تنم پوشیده شد از خلعت شاه
که بادش در پناه حق دل و تن
۹
نمی گویم که تدبیر سرم چیست
همی ترسم که گویی در کس زن
تصاویر و صوت


نظرات