
ظهیر فاریابی
شمارهٔ ۹۰
۱
زمانه داور کشور گشای نصرت دین
ایا ضمیر تو از راز روزگار آگاه
۲
تویی که همتت از فرط کبریا نکند
مگر بچشم حقارت در آفتاب نگاه
۳
سنان رمح تو کابیست در هوا روشن
درآورد بدو چشم عدوت آب سیاه
۴
به نزد جود تو مرغ رسیلت است امل
به پیش عفو تو مقبول خدمت است گناه
۵
به شربتی که بدو رشک برد آب حیات
فزود قوت و صحت تو را و حشمت و جاه
۶
تو عمر خضر بیابی که می برویاند
ز سنگ چون قدم خضر سایه تو گیاه
۷
خدایگانا معلوم رای توست که من
ز دست حادثه دارم به حضرت تو پناه
۸
اگر به مصلحتی دور مانم از در تو
نه از ملامت خدمت بود معاذالله
۹
دعا و خدمت شاه است کار و پیشه من
به هیچ حال فتوری بدو نیابد راه
۱۰
چو بنگری به حقیقت تفاوتی نکند
حضور و غیبت من در دعا و مدحت شاه
۱۱
به تن ز خدمت اگر دور می شوم حالی
نشانده ام دل و جان معتکف درین درگاه
تصاویر و صوت


نظرات