
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۱۱۸
۱
ای خوش آن گریه که شوید ز شبم مهلت خواب
همچو شمعم ندهد اشک، دمی فرصت خواب
۲
من هم از لوح دل خویش صفا می دیدم
گر چو آیینه نمی بود مرا عادت خواب
۳
چون حبابم نکند دیده به بیداری میل
بس که آمیخت به چشم تر من رغبت خواب
۴
شوق همخوابگی ات رهزن بیداری شد
سر به بالین تو مخمل نهد از دولت خواب
نظرات