
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۱۲۵
۱
بر یاد رخش چون رود از دیده من آب
صد باغ توان داد به یک چشم زدن آب
۲
آب از مژه رو کرد به من، آه چه سازم
گر وانشود همچو حباب از سر من آب
۳
با آن رخ شاداب به گلشن چو درآیی
از سایه روی تو خورد سرو و سمن آب
۴
زاهد نشود قابل پابوس خم می
چون شیشه، گر از باده کشد دست و دهن آب
۵
گر شهرت تردامنی گل شنود خاک
هرگز نگذارد که درآید به چمن آب
۶
سرچشمه این بادیه را خضر بلد نیست
برداشتمی کاش چو گوهر ز وطن آب
۷
تر شد ره گوشم ز غزلخوانی طغرا
هرگز نشنیدم که برآید ز سخن آب
نظرات