
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۱۴۸
۱
هر گل این بوستان، روی نگاری بوده است
هر پریشان سنبل او، زلف یاری بوده است
۲
لاله کز بویش دل زاهد به مستی می کشد
زان بود میگون،که چشم پرخماری بوده است
۳
جوی آبی را که می بینی به پیش سرو و گل
مهوشان بزم را آیینه داری بوده است
۴
مرغ حقگو چون نبیند خون خود را ریخته؟
هر درختی، عارفان را چوب داری بوده است
۵
این زمان گر همچو طغرا نیست یک بلبل، چه شد
پیش ازین، صد همچو او در هر بهاری بوده است
نظرات