
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۲۲۸
۱
ماندم از بس که به غربت، وطن از یادم رفت
در قفس بس که نشستم،چمن از یادم رفت
۲
نه سمن زان چمنم ماند به خاطر، نی سرو
سرو گردید فرامش، سمن از یادم رفت
۳
چون گریبان تاسف ندرم لاله صفت؟
سوسنی جامه گل پیرهن از یادم رفت
۴
بال پروانگی ام دورنشین ماند ز شمع
عجبی نیست اگر سوختن از یادم رفت
۵
غربتم گفت مگو روی وطن خواهم دید
بازگشتن چو درین آمدن از یادم رفت
۶
نامه شوق، به نام که نمایم تحریر؟
اسم یاران چوره انجمن از یادم رفت
۷
با دو صد فکر نیاید به زبانم یک حرف
بس که در کنج خموشی، سخن از یادم رفت
۸
من که چون پسته ندارم خبری از لب خود
چون نگویم که زبان و دهن از یادم رفت؟
۹
کرد طغرا چو حکایت ز کدورتگه هند
غم ایران چو نشاط دکن از یادم رفت
نظرات