طغرای مشهدی

طغرای مشهدی

شمارهٔ ۲۹

۱

شکوه دانه و دام از نفس انداخت مرا

شور بیهوده ز چشم قفس انداخت مرا

۲

منم آن شعله ناقص که پی کسب کمال

آتش افروز به دامان خس انداخت مرا

۳

عاقبت شورش بیجای سیه مستی عشق

همچو زنجیر به چنگ عسس انداخت مرا

۴

هست حق با من اگر شکوه ز صیاد کنم

زان که ناحق به طلسم قفس انداخت مرا

تصاویر و صوت

نظرات