طغرای مشهدی

طغرای مشهدی

شمارهٔ ۳۲۹

۱

زین گلستان همه سودم به زیان می ماند

چون گل زرد، بهارم به خزان می ماند

۲

سر زلفش که مرا دشمن جان بود به دست

در کف شانه به سررشته جان می ماند

۳

لب گل از گهرآمیزی دندان خالی ست

تا نخندیده، به آن غنچه دهان می ماند

۴

می گریزد ز برم با قد چون تیر خدنگ

قامت خم شده ام تا به کمان می ماند

۵

تازگی ریخته و نقش قدم پیدا نیست

راه آن گل، به ره آب روان می ماند

۶

بس که در سینه ام آشوب غمش تعبیه است

آه اگر می کشم از دل، به فغان می ماند

۷

خوردن بوسه گنه، چاشنی عیش حرام

شب وصل تو به روز رمضان می ماند

تصاویر و صوت

نظرات