
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۴۴۶
۱
شب در آغوش نظر بود سراپای تنش
پیرهن بافتم از تار نگه بر بدنش
۲
کربلایی ست لب خشک صدف را غربت
گوشمال عجبی داد جلای وطنش
۳
می کند باد صبا اطلس گل پای انداز
صوت بلبل چو کند مایل سیر چمنش
۴
می زند موج صفا بس که ز هر سو بدنش
بهتر از خانه آیینه بود پیرهنش
نظرات