
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۴۹۶
۱
آن وحشی ام که هرگز، آرام را ندیدم
با دانه برنخوردم تا دام را ندیدم
۲
دل گفت آن پریوش، استاده بر لب بام
رفتم به کوچه گردی، آن بام را ندیدم
۳
در راه کعبه وصل، کز هر طرف صفا بود
کردم چو آینه سعی، احرام را ندیدم
۴
گفتا که می فرستم، یک بوسه ات به پیغام
من بوسه از که گیرم، پیغام را ندیدم
۵
رفتم به دشت کآید بهرام گور پیشم
گوری به پیشم آمد، بهرام را ندیدم
نظرات