
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۴۹۷
۱
بشکفته صد رنگ گلهای داغم
در سیر گل نیست حاجت به باغم
۲
هجر تو امشب آتش به دل زد
برخاست چون شمع دود از دماغم
۳
یک گل نچیدم از باغ وصلت
دست تهی کرد چون لاله داغم
۴
تا خون روان شد از گوش مینا
طفلانه ترسید چشم ایاغم
۵
چون شمع تصویر از بی فروغی
هرگز نیفتاد گل بر چراغم
نظرات