
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۵۳۹
۱
بی او غم پا و سر ندارم
گر جان برود، خبر ندارم
۲
صیاد بر آشیانه ام تاخت
دانست که بال و پر ندارم
۳
دارم دوهزار دشنه چون بید
در کشتن خود، جگر ندارم
۴
درکارگه هنرفروشی
جز بی هنری، هنر ندارم
۵
راهی ز قفس به آشیان هست
افسوس که راهبر ندارم
۶
طغراصفتم وظیفه، زاری ست
در دست چو زور و زر ندارم
نظرات