طغرای مشهدی

طغرای مشهدی

شمارهٔ ۶۰۳

۱

در آتشم فکند که بی دود و دم نشین

غم بر دلم گماشت که رو بی الم نشین

۲

حکم قضا رسید که با وسعت سپهر

در تنگنا همیشه چو نال قلم نشین

۳

فریاد می کند جرس کاروان چرخ

کز شهر عیش بگذر و در دشت غم نشین

۴

مهمان روزگار چو گشتم، نصیب گفت

در آستان خانه چو نقش قدم نشین

۵

قسمت اشاره کرد که در چارسوی دهر

بسیار کش جفا و ستم، لیک کم نشین

۶

دوران زبان گشود که از نقد عافیت

دست تهی چو مردم صاحب کرم نشین

۷

گفتم که جای نیست برای نشستنم

ایام گفت در ته تیغ ستم نشین

۸

طغرا، چو نقش زندگی ات بد نشسته است

بهر نجات، بر سر راه عدم نشین

تصاویر و صوت

نظرات