
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۶۰۵
۱
بس که آن گل صبحدم با آب و تاب آید برون
گر فشارم دیده برعکسش، گلاب آید برون
۲
از فروغ چهره، ابرویش نمی آید به چشم
چون مه نو کز پناه آفتاب آید برون
۳
نشکند بی دستبرد ساغر می سد شرم
باده پیش آور که آن گل از حجاب آید برون
۴
هر کجا حرف از دل بی طاقت ما بگذرد
تا قیامت گر بکاوی، اضطراب آید برون
نظرات