
طغرای مشهدی
شمارهٔ ۷۴۶
۱
به برگ عیش رسم، گر چو نوبهار آیی
میان باغ شوم، چون تو در کنار آیی
۲
تو آن گلی که بهار از رخ تو می بارد
چرا نهال نگردد چو پیش خار آیی؟
۳
کند سفیدی چشمم نیابت دم صبح
شبی که سوی من از راه انتظار آیی
۴
هزار خاک نشین، آه می کشد ز پی ات
نمی شود که به این کوچه بی غبار آیی
۵
دلا ز رشته زلفش اگر بداری دست
عجب که یک سر سوزن مرا به کار آیی
نظرات